

اگر برای من کردند چیزی ندارم بدهم
بعد از آزادی امام از قیطریه ، عده ای از بازاریهای تهران ، ناهاری ترتیب داده بودند و امام هم در همان جلسه
سر سفره نشسته بودند. یکی از بازاریها به امام گفت:(( بازاریها برای خاطر شما چه کردند و چه کردند ...)) امام
به او فرمودند:(( بیخود کردند!)) همه تعجب کردند که این چه حرفی است! بعد امام فرمودند:(( اگر برای خدا
کردند ، که خدا اجرشان بدهد. باید بکنند. اگر برای من کردند ، من چیزی ندارم بدهم)).*
--------------------------------------------------------------------------------
. * به نقل از: حجةالاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری- پابه پای آفتاب- جلد 4 - صفحه 260
اگر برای من کردند چیزی ندارم بدهم
بعد از آزادی امام از قیطریه ، عده ای از بازاریهای تهران ، ناهاری ترتیب داده بودند و امام هم در همان جلسه
سر سفره نشسته بودند. یکی از بازاریها به امام گفت:(( بازاریها برای خاطر شما چه کردند و چه کردند ...)) امام
به او فرمودند:(( بیخود کردند!)) همه تعجب کردند که این چه حرفی است! بعد امام فرمودند:(( اگر برای خدا
کردند ، که خدا اجرشان بدهد. باید بکنند. اگر برای من کردند ، من چیزی ندارم بدهم)).*
--------------------------------------------------------------------------------
. * به نقل از: حجةالاسلام والمسلمین محمدرضا ناصری- پابه پای آفتاب- جلد 4 - صفحه 260
توسط دیگری پول فرستاد
سالها پیش از انقلاب یکی از علمای بزرگ پس از ارتحال پدرش زندگی سختی را گذراند . امام به واسطه
شخص ثالثی مبلغ هزار تومان برای ایشان فرستاد تا او نفهمد که امام این پول را برایش فرستاده است.*
--------------------------------------------------------------------------------
. * به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین فحام- نور علم- دوره 3 - شماره 7
این هم برای ننه ات!
زمانی که مسؤولیت فرماندهی کمیته های انقلاب را برعهده داشتم در روز عیدغدیر ، امام در حسینیه با
مسؤولین دیدار داشتند و پس از اتمام سخنرانی به اتاقشان برگشتند و روی صندلی ای که جلوی ایوان
اتاقشان بود نشستند و مسؤولین به افتخار دست بوسی ایشان نایل می شدند. کنار امام کاسه کوچکی بود که
سکه های یک ریالی قدس در آن بود. امام با چهره ای نورانی و سرشار از نشاط به سلام ما پاسخ می دادند و
با دست راستشان چند سکه برمی داشتند و به مسؤولین عیدی می دادند. به بنده هم مرحمت کردند. من که
از زیارت ایشان سیر نمی شدم یکبار دیگر خودم را در صف دستبوسی جا زدم و دست ایشان را بوسیدم و از
امام سکه متبرکی دریافت کردم. دفعه سوم امام مرا که نفر آخر بودم دیده تبسمی کردند . عرض کردم آقا
برای ننه ام( که مریض بود و من به قصد تبرک و شفا از ایشان برای او سکه متبرک می خواستم) هم مرحمت
کنید. امام ضمن تبسم شیرینی که کردند چند سکه را که در داخل ظرف مانده بود در دستم ریختند و با
لحن مهربان و متبس ? می به مزاح فرمودند بیا این هم مال ننه ات!*
--------------------------------------------------------------------------------
* به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین احمد سالک کاشانی.
اگر برای مردم است
دکتر ها می گفتند:( امام خودشان می خواستند بروند . هر جا را درست کردیم جای دیگر بدنشان بیمار
شد.) دکتر عارفی گفته بودند:( هر چه ما تک زدیم بدن امام پاتک زد .) آن روز دایی برای ما صحبت کرد
گفت:( آقا شانس ندارند باید دعا کرد. فقط 2 % شانس دارند.) شب ما در بیمارستان بودیم . خانم خیلی گریه
میکردند. به دکتر ها گفتند:( مثل اینکه نه دعاهای ما و نه کوشش شما!) دکترها گفتند:( باید باطری در قلب
کار بگذاریم . از آقای خامنه ای و دیگران اجازه این کار را گرفتند. صبح آقا به دکترها گفته بودند:( من میدانم
زنده نمی مانم. اگر مرا برای خودم نگه داشته اید به حال خودم بگذارید. اما اگر برای مردم است هر کاری
میخواهید بکنید *(.
* به نقل از: زهرا اشراقی- زن روز- شماره 1220
20 دقیقه اشک می ریختند
پس از ماجرای 15 خرداد خدمت امام مشرف شدم و به مدت 35 دقیقه حادثه 15 خرداد را برای ایشان
توضیح دادم. امام حدود 20 دقیقه اشک می ریختند.*
--------------------------------------------------------------------------------
* به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین واعظ طبسی- پیام انقلاب- شماره 82
اگر خوشمزه بود می خورم
اگر می خواستیم غذا جلوی آقا بگذاریم ، می بایست ظاهرش را می آراستیم. اگر شکل زیبایی نمی داشت
، نمی خوردند ولو مزه اش بسیار خوب می بود. اما اگر شکلش زیبا می بود. می گفتند: حالا می چشم. ببینم اگر
خوشمزه بود ، می خورم. این بود که ما همیشه اگر چیزی برای امام می پختیم ، سعی می کردیم ظاهرش
هم آراسته و زیبا باشد. امام لطافت خاصی داشتند که من خیلی وقتها فکر می کنم باید بنشینم و آنها را
بنویسم. اگر این کار را بکنم ، می توان کتابی از لطافت ایشان نوشت *.
* به نقل از: فاطمه طباطبایی.
با بیان ساده و روان درس می دادند
امام درس را با بیانی زیبا و عباراتی ساده و روان و منظم و مرتب ارائه می کردند. طوری که اگر کسی می
خواست در همان جلسه درس مطالب ایشان را که به زبان فارسی می فرمودند به عربی تقریر کند، می
توانست.*
----------------------------------------------------- ---------------------------
* به نقل از: حجت الاسلام والمسلمین سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی- حوزه، شماره 55
کدام درخت قشنگ تر است
یک بار که با امام در حیاط قدم می زدم به من گفتند: اگر گفتی کدام یک از درختها قشنگ تر است؟ من تا
آن موقع توجهی به این موضوع نکرده بودم که مثلاً طرز قرار گرفتن شاخه روی ساقه به درخت زیبایی
خاصی می دهد. این بود که گفتم:(( خوب، این یکی.)) امام گفتند: همین طور نگو. چه دلیلی برای قشنگی این
درخت داری؟ برو دو سه روز فکر کن. من هم به شوخی گفتم :(( چون این درخت سبز است!)) آقا گفتند : نه
برو ببین زیبایی یک درخت در چیست. ببین طرز قرار گرفتن ساقه و شاخه چطور است. تنه درخت چه شکلی
است. برگهای آن چطور بر شاخه ها قرار گرفته اند. سایه درخت چطور است ... اینها را یکی یکی می گفتند و
به من نشان می دادند. بعد ادامه دادند ببین ترکیب این درخت در کل چطور است . جزء جزء آن چطور
است. درخت دیگری در گوشه حیاط بود. نیم ساعت مانده به غروب من داشتم با ایشان در ح یاط قدم می
زدم. گفتند: فاطی! نیستی! صبح پیش از آفتاب که من قدم می زنم ، نمی دانی که این درخت چقدر قشنگ
است. وقتی خورشید از آن پشت به قسمت بالای درخت می زند ، این قسمت درخت زیبایی خاصی پیدا می
کند.*
* به نقل از : فاطمه طباطبایی
مگر من شاعرم
زمانی که به اقتضای رشته تحصیلی ام ، یکی از متون فلسفی را می خواندم ، بعضی از عبارات دشوار و مبهم
کتاب را با امام در میان می گذاشتم. کم کم این پرسش و پاسخ به یک جلسه درس بیست دقیقه ای تبدیل
شد. این بود تا یک روز صبح ، که برای شروع درس خدمت ایشان رسیدم. دریافتم که امام با یک رباعی طنز
آمیز به من هشدار داده اند.
فاطی که کنون فلسفه را می خواند
از فلسفه فاء و لام وسین می داند
امید من آن است که با نور خدا
خود را ز حجاب فلسفه برهاند
این شعر را که دیدم ، مجدانه از ایشان ابیات دیگری در خواست کردم . چند روز بعد این اشعار را نوشتند:
فاطی! به سوی دوست سفر باید کرد
از خویشتن خویش گذر باید کرد
هر معرفتی که بوی هستی تو داد
دیوی است به ره ، از آن حذر باید کرد
تقاضای مکرر من کم کم تأثیر کرد. چون مدتی بعد چنین سرودند:
فاطی! تو و حق معرفت یعنی چه؟!
دریافت ذات بی صفت یعنی چه؟!
نا خوانده الف ، به یا نخواهی ره یافت
ناکرده سلوک موهبت یعنی چه؟!
آنچه به من جرأت اصرار می داد ، لطف بی کران آن عزیز بود این چنین بود که هر دم بر خواهش های من
افزوده می شد این ماجرا تا آنجا پیش رفت که از ایشان درخواست سرودن غزل کردم و ایشان عتاب
کردند. مگر من شاعرم؟! ولی من همچنان به اصرار ادامه دادم تا اینکه چند روز بعد چنین شنیدم:
تا دوست بود تو را گزندی نرسد
تا اوست غبار چون چندی نبود
بگذار هر آنچه هست و او را بگزین
نیکو تر از این دو حرف پندی نبود
عاشق نشوی اگر که نامی داری
دیوانه نه ای اگر پیامی داری
سستی نچشیده ای اگرهوش تو راست
ما را بنواز تا که جامی داری *
به نقل از: فاطمه طباطبایی
این آقا پدر من است
در اول طلبگی در محوطه مدرسه فیضیه با سیدی که آن موقع معمم نبود آشنا شدم . به او آقا مصطفی می
گفتند . من می دیدیم که این آقا مصطفی همیشه با یک سید خیلی با وقار و سنگین و متین به مدرسه می
آید . این سید جلیل همیشه سرش پایین بود و لباس مرتبی می پوشید. روزی به حاج آقا مصطفی گفتم : این
آقا کیست که شما با او می آیید و می روید ؟ گفت: پدر من است. *
* به نقل از: حجة السلام و المسلمین علی دوانی .
علاقه مندی دانشجویان فرانسوی به امام
یک بار وقتی متوجه شدیم که تعدادی از دانشجویان فرانسوی ، هر شب پای سخنرانی امام می آیند ، توسط
یکی از برادرانی که به زبان فرانسوی مسلط بود از آنها سؤال کردیم :(( آیا شما فارسی می دانید و از
صحبتهای امام چیزی می فهمید؟)) در جواب اظهار داشتند :(( ما فارسی بلد نیستیم و به هیچ وجه هم
متوجه گفته های امام نمی شویم!)) سؤال کردیم :(( پس چرا هر شب پای صحبت ایشان می آیید؟ )) آنها
گفتند:(( ما وقتی که اینجا می آییم و ایشان صحبت می کنند ، حالتی روحانی در خودمان احساس می
کنیم.))*
* به نقل از: حجة السلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی _ گلهای باغ خاطره.
شما چرا این جور می کنید ؟
در مورد شبی که امام را گرفتند و به ترکیه تبعید کردند خادم ما مشهدی حسین که چای می داد می
گفت: امام به مأمورین گفته بودند:(( این چه بساطی است ، چرا شلوغ کردید؟ خجالت نمی کشید ، یکی از شما
می آمد در میزد می گفت: که خمینی بیا ، خوب من هم می آمدم)) ، بعدها خود آقا به من گفتند :(( موقع
رفتن به تهران به چاه نفت که رسیدیم ، گفتم که تمام این بدبختیهای ما به خاطر این نفت است ، شما چرا
اینجور می کنید و از آنجا تا تهران من با اینها صحبت کردم و یکی از اینها که پیش من نشسته بود تا تهران
گریه کرد *((.
* به نقل از: حجةالاسلام و المسلمین سید احمد خمینی_ پیام انقلاب_ شماره 60
نظم روزانه
امام در ساعت ده شب به بستر می روند و ساعت دو بامداد از خواب بر می خیزند و صبح مدت بیست دقیقه
ورزش ( نرمش) می کنند . در بعد از ظهر مدت یک ساعت پیاده روی می کنند و پس از شام نیز یک ساعت و
نیم این کار را انجام می دهند.*
66/ 11/ * به نقل از: خانم ثقفی( همسر امام )- روزنامه کیهان - 21
اینترنت ملی
فیسبوک سیاه، دام جدید هکرها
شهادت علی اصغر حسین(علیه السلام)
سیر نمایشگاهی حجاب
تجربه ای زیبا با وبگردی در وبلاگستان امام صادق(ع)
شمر امروز
من یک بسیجیم
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1(سری دوم)
سیر نمایشگاهی حجاب در بیانات مقام معظم رهبری
سیر نمایشگاهی بیانات رهبری در رایطه با حجاب
به عمل کار برآید به اشک ریختن نیست
حماسه «نهم دی ماه» در کلام حضرت آیتالله خامنهای
اعجاز قرآن ، قسم به انجیر و زیتون ...
دیدار اعضای مجمع خیرین سلامت کشور با رهبر انقلاب
مجموعه چندرسانهای: «بیخواص»
بازدید دیروز : 55
کل بازدید : 672223
کل یاداشته ها : 462